یک هفته سخت
هفته ای که گذشت سختترین هفته عمر من و گل پسرم بــود "خدایــا از بیماری ها و گرفتاریهای بد به تو پناه میبریم که تو یاور پناه آورندگانی" دانیال ازصبح پنجشنبه تب کرد و هی زیاد و زیادتر شد و دکتر و دکتر و دکتر ... تا شنبه شب که اسهال و استفراغم اضافه و بدنش دِهیدراته شد و در بیمـــارســتان بســـتری سه شب بستری بود و در این مدت بدنش دونه های قرمز رنگی بیرون ریخت که با توجه به آزمایشات که علائمی از عفونت نداشتن اوضاع و احوالش حاکی از ویروس روزئولا بود که واگیره و اسهالش که خوب نمیشد. دیدن احوال پسر همیشه شادم با حالت بی حالی تو بیمارستان اونم حوالیه تولدش و بی خوابی ۵روزه ام و مریضیه خودم هم که مضاف شده بود بسیار افسرده ام کر...